برازمان (Barazman)

کاوشی در جهت اندیشه برتر

برازمان (Barazman)

کاوشی در جهت اندیشه برتر

هیچ گاه این سه حرف را فراموش نکنید: لحد



نشانه های سکته: 

جین در جشن کباب پزی سکندری خورد و به زمین افتاد. اما به دوستانش که پیشنهاد کردند به اورژانس زنگ بزنند گفت حالش خوب است و فقط به خاطر اینکه به کفشهای جدیدش عادت ندارد پایش به سنگفرش گیر کرده.آنها به او کمک کردند تا بلند شده و یک بشقاب غذای دیگر برای خود بکشد.

جین با اینکه کمی هول شده بود ولی تا آخر آن بعدازظهر خود را سرگرم کرد.

همان شب همسر جین تماس گرفت و به همه اطلاع داد که جین را به بیمارستان منتقل کرده اند و وی ساعت 6 بعد ازظهر فوت کرده است. او در جشن دچار حمله شده بودو اگر اطرافیانش نشانه های حمله را تشخیص داده بودند شاید جین اکنون با ما بود.

گاهی حمله منجر به فوت افراد نمی شود اما آنها در شرایطی بدتر از مرگ مجبور به ادامه زندگی می شوند.

خواندن این متن تنها یک دقیقه از زمان شما را خواهد گرفت...

یک متخصص اعصاب اعلام کرده است که اگر شخصی را که دچار حمله شده در 3 ساعت به بیمارستان منتقل کنند می توان عوارض ناشی از حمله را به طور کامل از بین برد. بله به طور کامل!! وی می گوید روش شناسایی حمله و رساندن بیمار به درمانهای پزشکی در کمتر از 3 ساعت به شناسایی علایم آن بستگی دارد:

شناسایی علایم سکته:

در برخی موارد شناسایی علایم سکته کار بسیار سختی است.

متاسفانه نا آگاهی افراد می تواند منجر به فاجعه ای جبران ناپذیر شود. سکته می تواند باعث مرگ یا آسیب مغزی فرد گردد و این در حالیست که اطرافیان شخص حتی متوجه علایم سکته نشده اند.

پزشکان اعلام کرده اند که اطرافیان قربانی می توانند تنها با پرسیدن سه سوال ساده متوجه علایم سکته شوند

ل: از شخص بخواهید تا لبخند بزند.

ح: از شخص بخواهید که حرف بزند یا یک جمله ساده را به درستی ادا کند.( مثلا: امروز هوا آفتابی است)

د: از وی بخواهید هر دو دستش را بلند کند.

اگر فرد در انجام هر کدام از موارد زیر مشکل داشت ، در اسرع وقت با اورژانس تماس گرفته و علایم را برای امدادگران توضیح دهید.

و اما نشانه دیگری از سکته: از وی بخواهید زبان خود را بیرون بیاورد.

اگر زبان وی به راست یا چپ متمایل شده بود، بدانید که شخص دچار حمله شده است.

قهرمان جنایتکار ... !


چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای نت زده شد ! که نکات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های آمریکایی در بر داشت .ترجمه فارسی جک به شکل زیر است :

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است.

مرد به طرف آنها می دود و با سگ درگیر می شود .

سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد.

پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید:

« تو یک قهرمانی »

فردا در روزنامه ها می نویسند :

” یک نیویورکی شجاع ، جان دختر بچه ای را نجات داد “

آن مرد میگوید :

« اما من نیویورکی نیستم »

پس روزنامه های صبح مینویسند :

” آمریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد “

آن مرد دوباره میگوید :

« اما من آمریکایی نیستم »

« خوب ، پس تو اهل کجا هستی ؟ »

« من ایرانی هستم ! »

فردای آنروز روزنامه ها اینگونه می نویسند :

« یک تندروی مسلمان ، سگ بی گناه آمریکایی را کشت

تقدس عشق


Kiss slowly, love deeply, forgive quickly

Life is too short for you to be disappointed any longer



نگاهت را به کسی بدوز که قلبش برای تو بتپه.
چشمات رو با نگاه کسی آشنا کن که زندگی رو درک کنه.
سرت رو روی شونه های کسی بذار که از صدای تپشای قلبت تو رو بشناسه.
آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه.
لبخندت و نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه.
رویاهات و با چهره کسی تصور کن که زیبایی رو احساس کنه.
چشم به راه کسی باش که تو رو انتظار کشیده باشه.
عاشق باش اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهایش تقدس عشق رو درک کنه

.
.
.


عاشق باش اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهایش تقدس عشق رو درک کنه...

کدام دین بهتر است؟


لئوناردو باف یک پژوهشگر دینى معروف در برزیل است. متن زیر، نوشته اوست:
در میزگردى که درباره «دین و آزادى» برپا شده بود و دالایى‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسیدم: عالى جناب، بهترین دین کدام است؟
خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایى» یا «ادیان شرقى که خیلى قدیمى‌تر از مسیحیت هستند.»
دالایى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خیره شد ... و آنگاه گفت:
«بهترین دین، آن است که شما را به خداوند نزدیک‌تر سازد. دینى که از شما آدم بهترى بسازد.»
من که از چنین پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسیدم:
آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد چیست؟
او پاسخ داد:
«هر چیز که شما را دل‌رحم‌تر، فهمیده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئولیت‌تر و اخلاقى‌تر سازد.
دینى که این کار را براى شما بکند، بهترین دین است»
من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانة او اندیشیدم. به نظر من پیامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنین است:
دوست من! این که تو به چه دینى اعتقاد دارى و یا این که اصلاً به هیچ دینى اعتقاد ندارى، براى من اهمیت ندارد. آنچه براى من اهمیت دارد، رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کلّ جهان است.
به یاد داشته باش، عالم هستى بازتاب اعمال و افکار ماست.
قانون عمل و عکس‌العمل فقط منحصر به فیزیک نیست. در روابط انسانى هم صادق است.
اگر خوبى کنى، خوبى مى‌بینى
و اگر بدى کنى، بدى.
همیشه چیزهایى را به دست خواهى آورد که براى دیگران نیز همان‌ها را آرزو کنى.
خوشحال بودن، هدف نیست. یک انتخاب است.
«هیچ دینى بالاتر از حقیقت وجود ندارد.»

خیانت بزرگترین نابودکننده اعتماد


آن مفهومی که بیشتر به بحث خیانت نزدیک است، "اجازه دادن بدون ترس و واهمه" است. دروغ اعتماد را از بین می برد و اصلاً هم فکر نکنید که چون فقط بخشی از حقیقت را می گویید، دروغ نگفته اید. اگر چیزی را به طرفتان بگویید که دوست دارد بشنود، یا شما دوست دارید بشنود، حتی اگر کمی از حقیقت رادر خود داشته باشد، اکر حقیقت کامل نباشد، یک دروغ است. خیانت اعتماد را از بین می برد. خیانت بزرگترین نابودکننده اعتماد بین افراد است که برگشت از آن بسیار دشوار یا غیرممکن است. چون خیانت نه تنها دروغ است بلکه سوءاستفاده کامل از اطمینان و اعتماد طرف مقابل است. خیانت معمولاً با دروغ هم همراه است—پس گناه دوچندان می شود، چون فرد نه تنها خیانت میکند، بلکه برای پوشاندن خیانتش، دروغ هم می گوید. و رفته رفته این دروغ ها بزرگتر می شوند و سوءاستفاده از اعتماد طرف مقابل بیشتر می شود و به همین ترتیب است که برگشتن از خیانت را دشوار یا غیرممکن می کند و دیگر شانسی برای "اجازه دادن بدون ترس و واهمه" نیست. اگر طرفتان به شما خیانت کرده باشد، دوست دارید از آن مطلع شوید؟ آیا ناآگاهی در این یک مورد خاص بهتر نیست؟ آیا بعد از اینکه فهمیدید طرفتان خیانت کرده است می توانید دوباره به همان صورت قبل به رابطه تان نگاه کنید و دوباره اعتماد کنید؟ آیا خاطراتتان دوباره همانطور خواهند بود؟ در خیانت این نفس خیانت نیست که آسیب می رساند، این نابود شدن اعتماد بین طرفین، از دست رفتن اطمینان، و تغییر دیدگاه فرد نسبت به طرف خود است که قلب او را می شکند و خشم را در او به وجود می آورد. در این زمانهاست که خاطرات خوبتان از شما دور می شود چون حقیقت دیدگاه شما را تغییر می دهد. این خیانت نیست که شما را داغان می کند، این از بین رفتن رویاها، از دست رفتن اطمینان، و از دست رفتن اعتماد سات؛ این دیدن طرفتان از زاویه ای جدید است که باعث می شود از او متنفر شوید. متنفر شدن از کسی کمتر از اینکه بگویید، "دیگه دوستت ندارم"، کمتر از اینکه بگویید، "من بهت اعتماد داشتم ولی دیگه ندارم" اذیتتان می کند. دوستی دارم که درمورد مساول فلسفی زندگی با او حرف می زنم...همیشه با حرفهای او موافق نیستم اما واقعاً به نظراتش احترام می گذارم حتی اگر مخالف با نظر خود من باشد. امروز صبح درمورد اعتماد با این دوستم صحبت می کردم. میگفت لازم نیست برای تصمیمگیری همه واقعیت را بدانیم. در واقعیت وقتی می فهمید که طرفتان به شما خیانت کرده، فکر می کنید که باید براساس اطلاعاتی که به دست آورده اید تصمیمگیری کنید: یعنی رابطه را قطع کرده و به راه خودتان ادامه دهید. برای دوستم درمورد درس گرفتن از اشتباهم حرف زدم. از من پرسید که اشتباهم چه بوده و من گفتم، "اعتماد کردن دوباره". او گفت که اعتماد کردن دوباره اشتباه تو نبوده، اینکه آدم باید وقتی وارد هر رابطه می شود اعتمادش را وسعت بدهد و مهم نیست که اینکار چه خطراتی را به دنبال داشته باشد. می گفت که اگر اعتماد نمی کردم اشتباه کرده بودم. حق با اوست. وقتی کسی به آدم خیانت می کند نمی توانی ببینی که خودت چه اشتباهی کرده ای. هیچکاری نیست که اینقدر اشتباه بوده باشد که باعث شود طرف مقابل به آدم خیانت کند. اگر رابطه تان بد است، اگر کار اشتباهی انجام داده باشید، آنوقت طرف مقابل باید بیاید و با شما حرف بزند و اگر به هیچ نتیجه ای نرسیدید و وضع همینطور بد و بدتر شد، آنوقت باید رابطه را قطع کند، نه اینکه خیانت کند. خیانت کردن اشتباه فرد خائن است نه اشتباه شما. کار شما هیچوقت اینقدر بد نبوده که مستحق خیانت کردن باشد. حتی اگر اشتباهاتی در رابطه مرتکب شده باشید، حتی اگر از صمیمیت طی رابطه مضایقه کرده باشید، حتی اگر شب و روز با هم دعوا کرده باشید، به هیچ طریق نمی توان خیانت طرف مقابل را توجیه کرد. طرف مقابل می توان شمار ا ترک کند، تقاضای طلاق کند، یا خیلی کارهای دیگر اما خیانت هیچوقت راه حل قابل قبولی نیست. اما سوالی که باید پرسی این است که آیا می توان بعد از خیانت رابطه را از سر گرفت؟ آیا می توان از دست رفتن اعتماد را جبران کرد و دوباره اطمینان را در رابطه به وجود آورد؟ من فکر نمی کنم که بتوان، حداقل با همان فرد خاص. اما نمی توان با اشتباهی که یک نفر مرتکب شده، درمورد همه مردم قضاوت کرد. این عادلانه نیست. یک ضرب المثل معروف می گوید، "اگر یکبار خیانت کرد، کمک بخواه، اگر دوبار خیانت کرد، بگذار برو". توصیه بدی نیست چون گاهی اوقات پیش می آید که یک نفر اشتباه کند و زود پی به اشتباه خود ببرد و شروع به جبران آن کند. در این مواقع رابطه از سر گرفته شده می تواند حتی از رابطه قبلی هم قوی تر شود. اما اگر فرد خائن دوباره خیانت کند، دیگر وقتش رسیده که رابطه را رها کنید و دنبال رابطه های بهتر باشید. هیچ اعتمادی بدون وفاداری نیست، هیچ اعتمادی بدون دروغ نیست، هیچ اعتمادی بدون خیانت نیست، و وقتی هیچ اعتمادی نباشد، دیگر رابطه ممکن نخواهد بود....